آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان
|
روان شناسي-علمي- ادبی
15 خرداد 1389برچسب:, :: 5:44 بعد از ظهر :: نويسنده : خودم
اينجا خونه پدر بزرگ و مادر بزرگه ،به قول معروف همون بابا جون و ننه جون .يه روزي گوش تا گوش ايوون اين خونه پر بود از بچه ها و نوه ها و عروسا.بيشتر روزاي تعطيل همشون جمع مي شدند دور هم وتا پاسي از شب ميگفتند و مي خنديدند .همه خوش بودند انگار خودشونا آماده مي كردند براي يك هفته تلاش و كارمجدد.پير زن و پيرمرد هم بركت خونه بودند، هم سنگ صبور بقيه.اما حالا ستونهاي اين خونه ويرون شده ،اشتباه نكنيد منظورم همون پيرمرد و پيرزني هستند كه سالهاست از اين دنيا رفتند.اگه بري تو اين خونه بوي اونارو احساس ميكني اما خودت تنهايي.ديگه اون شلوغي و هياهو نيست.اون بركت و تازگي و طراوت نيست.انگار همه چيز مرده.اينجاست كه ياد اون شعر معروف مي افتيم كه ميگه : نظرات شما عزیزان:
|
|||||||||||||||||
|